1. الدُّنْيا سُوقٌ رَبحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ
دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن (براى آخرت) سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.
أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39
2. يَاْتى عَلماءُ شيعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ أهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ
علماء و دانشمندانى كه به فرياد دوستان و پيروان ما برسند و از آن ها رفع مشكل نمايند، روز قيامت در حالى محشور مى شوند كه تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.
بحارالأنوار: ج 2، ص 6، ضمن ح 13
3. الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِكُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ
غضب و تندى در مقابل آن كسى كه توان مقابله با او را ندارى، علامت عجز و ناتوانى است، ولى در مقابل كسى كه توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است.
مستدرك الوسائل: ج 12، ص 11، ح 13376
4. مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقينَ
هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكنى ديگران باكى نخواهد داشت.
بحارالا نوار: ج 50، ص 177، ح 56
5. السَّهَرَ اءُلَذُّالْمَنامِ، وَالْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ
شب زنده دارى ، خواب بعد از آن را لذيذ مى گرداند؛ و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزايد.
بحارالانوار: ج 84 ص 172
6. مَن كَانَ عَلي بَيِّنةٍ مِن رَبِّهِ هَانَت عَليهِ مَصائِبُ الدُّنيا وَ لَو قرضَ و نشرَ
هر كه بر طريق خداپرستي محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وي سبك آيد، گر چه تكه تكه شود.
تحف العقول، ص 511
7. التَّواضُعُ أَن تُعطِي النّاسَ مَا تُحِبُّ أَن تُعطاه
فروتني در آن است كه با مردم چنان كني كه دوست داري با تو چنان باشند.
المحجة البيضاء ، ج 5 ، ص 225
8. العُقُوقُ يُعَقِّب القِلَّة و يُؤدِّي إِلي الذِّلَّة
نارضايتي پدر و مادر ، كم تواني را به دنبال دارد و آدمي را به ذلت مي كشاند.
مسند الامام الهادي ، ص 303
9. اٍنَّ اللهَ جَعَلَ اَلدُّنيا دارَ بَلوي وَالآخِرَةَ دارَ عُقبي وَ جَعَلَ بَلوَي الدُّنيا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَي الدُّنيا عِوَضاً
خداوند دنيا را منزل حوادث ناگوار و آفات, و آخرت را خانه ابدي قرار داده است و بلاي دنيا را وسيله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اُخروي نتيجه بلاها و حوادث ناگوار دنياست.
اعلام الدين، ص 512
10. مَن أطاعَ اللّهَ يُطاعُ ؛
هر كس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند .
11. اَلحَسَدُ ما حِقُ الحَسَناتِ وَ الزَّهوُ جالِبُ المَقتِ
حسد، كارهاي خوب را از بين مي برد و دروغ، دشمني مي آورد.
بحارالانوار، ج69، ص 200
12. ألنّاسُ فِي الدُّنيا بِالأَموالِ وَ في الآخِرَةِ بِالأَعمالِ
مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند
بحارالانوار، ج78، ص 368
13. مَن هانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّه
كسي كه ارزش و شخصيت خود را پست شمارد، از شرّ او آسوده مباش
ميزان الحكمة، ج3، ص 44
14. مَن تَواضَعَ فِِي الدُّنيا لِاخوانِهِ فَهُوَ عِندَ اللهِ مِنَ الصِّدّيقينَ حَقّاً
كسي كه در معاشرت با برادران ديني خود، تواضع كند، به راستي چنين كسي نزد خدا از صدّيقين خواهد بود.
احتجاج، ج1، ص 460
15. لَو سَلَكَ النّاسُ وادِياً شُعباً لَسَلَكتُ وادِيَ رَجُلٍ عَبَدَاللهَ وَحَدَهُ خالِصاً
اگر مردم در راههاي مختلف حركت كنند. هر آينه من در مسير و وادي مردي حركت خواهم كرد كه خدا را به تنهايي خالصانه عبادت مي كند.
ميزان الحكمة، ج3، ص 60
16. ألعُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ، داعٍ اِلَي الغَمطِ وَ الجَهلِ
خودپسندي مانع تحصيل علم است و انسان را بسوي ناداني و خواري مي كشاند.
ميزان الحكمة، ج6، ص 46
17. مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيهِ
كسي كه پر مدّعي و از خود راضي باشد؛ بدگويان او زياد خواهند شد.
بحارالانوار، ج17، ص 215
18. عَلَيكُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّينُ الَّذي نَلازِمُهُ وَ نُدينُ اللهَ تَعاليَ بِهِ
با ورع و باتقوا باشيد كه اين ورع و تقوا همان ديني است كه همواره ما ملازم آن هستيم و پايبند به آن مي باشيم
وسائل الشيعه، ج15، ص 248
19. مَا استَرَحَ ذُو الحِرصِ
انسان حريص، آسايش ندارد
مستدرك الوسائل، ج12، ص 62
20. اِنّ للهِ بِقاعاً يُحِبُّ أن يُدعي فيها فَيَستَجيبَ لِمَن دَعاهُ وَ الحَيرُ مِنها
مكان هايي براي خداوند متعال وجود دارد كه دوست دارد در آن ها به درگاهش دعا كنند تا به مرحله اجابت برسد
تحف العقول ، ص 482
21. مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ ؛
آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند .
22. وَاعلَمُوا اَنَّ النَّفسَ أقبَلُ شَيءٍ لِما أُعطِيَت وَ أمنَعُ شَيءٍ لِما مُنِعَت
بدانيد كه نفس آدمي آنچه را كه مطابق ميل اوست به آساني مي پذيرد و اما چيزهايي كه مورد ميل و قبول او نيست بسيار سخت مي پذيرد.
بحارالانوار، ج75، ص 371
23. اُذكُر مَصرَعَكَ بَينَ يَدَي أهلِكَ، وَ لا طَبيبٌ يَمنَعُكَ وَ لا حَبيبٌ يَنفَعُكَ
هنگامه جان دادنت در برابر خانواده را به يادآور كه نه طبيبي مي تواند مرگ را از تو دور بگرداند و نه دوستي مي تواند تو را ياري نمايد.
ميزان الحكمة، ج10، ص 579
24. مَن أطاعَ الخالِقَ فَلَم يُبالِ بِسَخَطِ المَخلُوقينَ وَ مَن أسخَطَ الخالِقَ فَليَيقَنَ أن يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ المَخلُوقينَ
هر كس از خدا اطاعت كند از خشم مخلوق و مردم نمي ترسد و آنكه خدا را به خشم آورد پروردگار، وي را دچار خشم مخلوق خود مي نمايد.
سفينة البحار، ج2، ص 343
25. أَلشّاكِرُ أسعَدُ بِالشُّكرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ الَّتي أوجَبَتِ الشُكرَ لَأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ و الشُكرُ نِعَمٌ وَ عُقبي
شكرگزاري از نعمت، از خود نعمت بهتر است چون نعمت متاع دنياي فاني است و لكن شكر، نعمت جاودانه آخرت است.
تحف العقول، ص 483
26. الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ
حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد و تكبّر و خودخواهى جذب كننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
27. الْعُجْبُ صــارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إلَى الْغَمْطِ وَرالْجَهْلِ
عُجب و خودبينى مانع تحصيل علم خواهد بود و در نتيجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
28. البُخْلُ أذَمُّ الاْخْلاقِ ، وَالطَّمَعُ سَجيَّةٌ سَيِّئَةٌ
بخيل بودن بدترين اخلاق است; و نيز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
29. تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إلَيْهِ، فَإنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ
از كسى كه نسبت به او كدورت و كينه دارى، صميّـميــت و محبّــت مجـوى. هم چنين از كسى كه نسبت به او بدگمان هستى، نصيحت و موعظه طلب نكن، چون ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آنها مى باشد.
أعلام الدّين: ص 312، س 14
30. اَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ
حكمت ، اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.
نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 141، ح 23
31. الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ
مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.
بحارالأنوار، ج 75، ص 369، ح 2
32. اِنَّ الحَرامَ لا ينمى وَ اِن نَمى لا يبارَك لَهُ فيهِ وَ ما اَنفَقَهُ لَم يؤجَر عَلَيهِ وَ ما خَلَّـفَهُ كانَ زادَهُ اِلَى النّارِ
به راستى كه حرام، افزايش نمىيابد و اگر افزايش يابد ، بركتى ندارد و اگر انـفاق شود ، پاداشى ندارد و اگر بماند ، توشهاى به سوى آتـش خواهد بود.
كافى، ج 5، ص 125، ح 7
33. اَلنّاسُ فِى الدُّنيا بِالاَموالِ وَ فِى الآخِرَةِ بِالاَعمالِ
اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل.
بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح3
34. مَن يَزرَع خَيرا يَحصُد غِبطَةً و مَن يَزرَع شَرّا يَحصُد نَدامَةً ؛
هر كه بذر خوبى بكارد ، شادمانى بدرود و هر كه تخم بدى بيفشاند ، پشيمانى مىدرود .
35. إِنَّ اللهَ لا يُوصفُ إلا بِما وصفَ بِه نَفسهُ، و أَني يُوصَف الَّذي تُعجِز الحَواسُ أَن تُدرِكهُ و الاَوهامُ أَن تنَالهُ و الخطراتُ أن تحُدَّه و الأَبصارُ عَن الِإحاطَة بِه. نَأي فِي قُربه و قَرُب في نَأيه
به راستي كه خدا، جز بدانچه خودش را وصف كرده، وصف نشود. كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجز است، و تصورات به كنه او پي نبرد، و در ديده ها نگنجد؟ او با همه نزديكي اش دور است و با همه دوري اش نزديك.
تحف العقول ، ص 510
36. المَقادِير تَريكَ مَا لا يخطِر ِببالِك
مقدرات چيزهايي را بر تو نمايان مي سازد كه به فكرت خطور نكرده است.
مسند الامام الهادي ، ص 303
37. العِتابُ مِفتَاحُ الِّثقالِ ، و العِتابُ خَيرٌ مِن الحِقد
گلايه كليد گرانباري است ، ولي گلايه بهتر از كينه توزي است.
مسند الامام الهادي ، ص 304
38. أُذكر حَسراتِ الَتفرِيطِ بِأخذِ تَقدِيم الحَزم
افسوس كوتاهي كارهاي گذشته را با تلاش در آينده جبران كنيد.تحف العقول ، ص 512
مسند الامام الهادي ، ص 304
39. الجاهِلُ أَسيرُ لِسانِه
نادان ، اسير زبان خويش است.
مسند الامام الهادي ، ص 304
40. إِنَّ الظَالِم الحَالِم يَكادُ أَن يُعفَي عَلي ظُلمِه بِحِلمه و إِنَّ المُحِقَّ السَّفِيه يَكادُ أَن يُطفِئ نُورَ حَقِّهِ بِسَفهِه
ستمكار بردبار، چه بسا كه بوسيله حلم و بردباري، از ستمش گذشت شود و چه بسا حق دار نابخرد، كه با سفاهت خود ، نور حق خويش را خاموش كند.
امام حسين عليهالسلام:
هر كس اين پنج چيز را نداشته باشد
از زندگي بهرهاي نميبرد:
عقل، دين، ادب، شرم و خوش خلقي .
امام حسين عليهالسلام:
سلام هفتاد حسنه دارد،
شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده
و يكي، از آن جوابگو است.
وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (بقره 113)
و يهوديان گفتند: مسيحيان بر حقّ نيستند، و مسيحيان گفتند: يهوديان بر حقّ نيستند، در حالى كه (هر دو گروه) آنان، كتاب آسمانى را ميخوانند! همچنين افراد نادان ديگر (همچون مشركان كه خبر از كتاب ندارند)، همانند سخن آنها را گفتند. پس خداوند در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند، در بين آنان داورى خواهد نمود.
اين آيه ترسيم مجدّدى از سيماى متعصّبِ اهل كتاب است كه هر گروه در صدد نفى گروه ديگر است. يهوديان، مسيحيان را بر باطل و بىموقعيّت در پيشگاه خداوند معرّفى مىكنند و در مقابل، مسيحيان نيز يهود را بىمنزلت در نزد خداوند مىدانند.
اينگونه برخوردها، از روحيّه ى متعصّب آنها سرچشمه ميگيرد، در حالى كه اگر به كتاب آسمانى خود توجّه كنند، از اين برخوردها دست بر ميدارند. سپس ميفرمايد: مشركان و بت پرستان نيز با آنكه كتاب آسمانى ندارند، همان سخنها را ميگويند. يعنى صاحبان عقايد باطل همديگر را نفى ميكنند، ولى همه ى اين اختلافات در روز قيامت، با داورى خداوند متعال پايان ميپذيرد و آنها حقّ را مشاهده ميكنند.
جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردند: هنگامى كه گروهى از مسيحيان "نجران" خدمت رسول خدا ص آمدند، عده اى از علماى يهود نيز در آنجا حضور يافتند، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر صلي الله عليه وآله نزاع و مشاجره در گرفت،" رافع بن حرمله" يكى از يهوديان رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت: آئين شما پايه و اساسى ندارد و نبوت عيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد، مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرار نمود و گفت آئين يهود پايه و اساسى ندارد، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را بخاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود. (تفسير"مجمع البيان" و تفسير" قرطبى" و تفسير" المنار"، ذيل آيه فوق)
در فضاى آميخته به تعصّب، عالم و جاهل همانند هم فكر ميكنند. مشركان جاهل همان حرفى را ميزدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل ميگفتند. «كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»
به طور كلي اين آيه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى كرده، چرا كه افراد نادان همواره در محيط زندگى خود محصورند و غير آن را قبول ندارند، به آئينى كه از كودكى با آن آشنا شده اند هر چند خرافى و بى اساس باشد سخت دل ميبندند، و غير آن را منكر ميشوند.
1ـ تعصّب بيجا و انحصارطلبى بيدليل، ممنوع است. تحقير و ناديده گرفتن ديگران، نشانهى استبداد و خودمحورى است. «لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْء»،«لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْء» (هر گروهى به آنچه خود دارد ميبالد، و اين باليدنهاى بيجا ريشه ى بسيارى از فتنه هاست. در سورهى مۆمنون آيه 53، تعبير ديگرى دارد: «كلّ حزب بما لديهم فرحون» هر گروهى به آنچه در نزدشان هست، شادمان است.)
2ـ اگر تعصّب و خودخواهى باشد، علم هم نميتواند هدايت كند. اهل كتاب قادر به تلاوت آن بودند ولى به خاطر داشتن روحيّه ى انحصارطلبى تلاوتها كارساز نبود. «وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ»
3ـ در فضاى آميخته به تعصّب، عالم و جاهل همانند هم فكر ميكنند. مشركان جاهل همان حرفى را ميزدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل ميگفتند. «كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»
آيه فوق به مسلمانان دلگرمى ميدهد كه اگر پيروان يهود و مسيحيت به مبارزه با آنها برخاسته اند و آئين آنها را نفى ميكنند، هرگز نگران نباشند، آنها خودشان را هم قبول ندارند، هر يك چوب نفى بر ديگرى ميزند، و اصولا جهل و نادانى سرچشمه تعصب و تعصب سرچشمه انحصارگرى است.
آمنه اسفندياري
بخش قرآن تبيان
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايند:
هر كس مۆمني را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
امام صادق عليه السّلام مي فرمايند: ... هنگامي كه خدا مۆمن را از قبرش برانگيزد مثالي با وي خارج مي شود كه پيشاپيش او مي رود و هرگاه مۆمن امري هولناك از رخدادهاي قيامت را مي بيند آن مثال به وي مي گويد: هراسناك و اندوهگين مباش و بر تو از جانب خدا بشارتي از شادماني و كرامت است ... .
مۆمن بدو گويد: خدا تو را رحمت كند، چه خوب همراهي هستي كه با من از قبرم خارج شده اي و همواره از سوي خدا سرور و كرامت را به من بشارت مي دهي تا چنين شود. تو كيستي؟ آن مثال گويد: من همان سروري هستم كه تو بر برادر مۆمن خود در دنيا وارد كرده اي و خدا مرا [از همان سرور] آفريده تا به تو بشارت دهم.
قرآن كريم در آيات ابتدايي سوره انفال اوصافي را ذكر مي كند كه اگر كسي بعد از ايمان به آنها نيز متصف شد ايمان او ايمان حقيقي است و به تعبير قرآن كريم چنين كسي حقاً مومن است:
إِنَّمَا الْمُۆْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا وَ عَلىَ رَبِّهِمْ يَتَوَكلَُّونَ(2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ(3) أُوْلَئكَ هُمُ الْمُۆْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ(4)
علامه طباطبايي(ره) در تفسير اين آيات مي نويسد:(3)
اين آيات، خصائص و امتيازات مردمانى را كه به معناى حقيقى كلمه، مۆمن هستند بيان نموده و اوصاف كريمه و ثواب جزيلشان را برمىشمارد.
آنگاه در بيان اينكه چرا فقط به پنج صفت از صفات ايشان اشاره شده مي نويسد:
اين پنج صفت، صفاتى اند كه داشتن آنها برابر است با داشتن تمامى صفات نيك و دارا بودن حقيقت ايمان و آن صفات عبارتند از:
1. ترسيدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا
2. زياد شدن ايمان در اثر شنيدن آيات خدا
3. توكل
4. برپا داشتن نماز
5. انفاق از آنچه كه خدا روزى كرده