تعصّب بي جا و انحصارطلبى بي دليل، ممنوع!!
وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (بقره 113)
و يهوديان گفتند: مسيحيان بر حقّ نيستند، و مسيحيان گفتند: يهوديان بر حقّ نيستند، در حالى كه (هر دو گروه) آنان، كتاب آسمانى را ميخوانند! همچنين افراد نادان ديگر (همچون مشركان كه خبر از كتاب ندارند)، همانند سخن آنها را گفتند. پس خداوند در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند، در بين آنان داورى خواهد نمود.
نكات آيه
اين آيه ترسيم مجدّدى از سيماى متعصّبِ اهل كتاب است كه هر گروه در صدد نفى گروه ديگر است. يهوديان، مسيحيان را بر باطل و بىموقعيّت در پيشگاه خداوند معرّفى مىكنند و در مقابل، مسيحيان نيز يهود را بىمنزلت در نزد خداوند مىدانند.
اينگونه برخوردها، از روحيّه ى متعصّب آنها سرچشمه ميگيرد، در حالى كه اگر به كتاب آسمانى خود توجّه كنند، از اين برخوردها دست بر ميدارند. سپس ميفرمايد: مشركان و بت پرستان نيز با آنكه كتاب آسمانى ندارند، همان سخنها را ميگويند. يعنى صاحبان عقايد باطل همديگر را نفى ميكنند، ولى همه ى اين اختلافات در روز قيامت، با داورى خداوند متعال پايان ميپذيرد و آنها حقّ را مشاهده ميكنند.
شان نزول آيه
جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردند: هنگامى كه گروهى از مسيحيان "نجران" خدمت رسول خدا ص آمدند، عده اى از علماى يهود نيز در آنجا حضور يافتند، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر صلي الله عليه وآله نزاع و مشاجره در گرفت،" رافع بن حرمله" يكى از يهوديان رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت: آئين شما پايه و اساسى ندارد و نبوت عيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد، مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرار نمود و گفت آئين يهود پايه و اساسى ندارد، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را بخاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود. (تفسير"مجمع البيان" و تفسير" قرطبى" و تفسير" المنار"، ذيل آيه فوق)
در فضاى آميخته به تعصّب، عالم و جاهل همانند هم فكر ميكنند. مشركان جاهل همان حرفى را ميزدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل ميگفتند. «كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»
به طور كلي اين آيه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى كرده، چرا كه افراد نادان همواره در محيط زندگى خود محصورند و غير آن را قبول ندارند، به آئينى كه از كودكى با آن آشنا شده اند هر چند خرافى و بى اساس باشد سخت دل ميبندند، و غير آن را منكر ميشوند.
پيامهاي آيه:
1ـ تعصّب بيجا و انحصارطلبى بيدليل، ممنوع است. تحقير و ناديده گرفتن ديگران، نشانهى استبداد و خودمحورى است. «لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْء»،«لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْء» (هر گروهى به آنچه خود دارد ميبالد، و اين باليدنهاى بيجا ريشه ى بسيارى از فتنه هاست. در سورهى مۆمنون آيه 53، تعبير ديگرى دارد: «كلّ حزب بما لديهم فرحون» هر گروهى به آنچه در نزدشان هست، شادمان است.)
2ـ اگر تعصّب و خودخواهى باشد، علم هم نميتواند هدايت كند. اهل كتاب قادر به تلاوت آن بودند ولى به خاطر داشتن روحيّه ى انحصارطلبى تلاوتها كارساز نبود. «وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ»
3ـ در فضاى آميخته به تعصّب، عالم و جاهل همانند هم فكر ميكنند. مشركان جاهل همان حرفى را ميزدند كه تلاوت كنندگان تورات و انجيل ميگفتند. «كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»
آيه فوق به مسلمانان دلگرمى ميدهد كه اگر پيروان يهود و مسيحيت به مبارزه با آنها برخاسته اند و آئين آنها را نفى ميكنند، هرگز نگران نباشند، آنها خودشان را هم قبول ندارند، هر يك چوب نفى بر ديگرى ميزند، و اصولا جهل و نادانى سرچشمه تعصب و تعصب سرچشمه انحصارگرى است.
آمنه اسفندياري
بخش قرآن تبيان